کد مطلب:28705 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:124

آغاز برانگیخته شدن اعتراض












2607. تاریخ الطبری - به نقل از جُندَب اَزْدی، در بیان حركت امام علیه السلام از صِفّین به كوفه -:علی علیه السلام، دیری راه نسپرده بود كه عبد اللَّه بن ودیعه انصاری به وی برخورد. پس نزدیك شد و او را سلام داد و با وی همراه گشت.

سپس علی علیه السلام به او گفت:«از مردم درباره ما چه شنیده ای؟».

گفت:برخی ستایشگرند و برخی ناخرسند؛ همان سان كه خدای عزوجل فرموده:«وَلَا یَزَالُونَ مُخْتَلِفِینَ * إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ؛ [1] و ایشان، همواره در اختلاف اند، مگر پروردگارت رحم آورَد».

علی علیه السلام به وی گفت:«سخن صاحبان اندیشه در این باب چیست؟».

گفت:سخن آنان این است كه علی دارای جماعتی عظیم بود، امّا آن را پراكنده ساخت؛ و پناهگاهی استوار داشت، امّا آن را ویران كرد. پس چه زمان آنچه ویران كرد، بنا می شود و آنچه پراكند، گِرد می آید؟ و ای كاش آن گاه كه گروهی از فرمانش سرپیچیدند، او با فرمانبرانش به نبرد ادامه می داد تا یا پیروز می شد یا از میان می رفت و رأی استوار، همین بود.

علی علیه السلام گفت:«من ویران كردم یا ایشان ویران كردند؟ من پراكندم یا ایشان پراكندند؟ امّا این سخنشان كه " كاش علی، آن گاه كه گروهی از فرمانش سر پیچیدند، با فرمانبرانش به نبرد ادامه می داد تا یا پیروز می شد یا از میان می رفت و رأی استوار همین بود "؛ این بر خود من پوشیده نبود. و هر چند من در گسستنِ نَفْسم از دنیا گشاده دست و در پذیرش مرگْ شادمان، و برای پیكار با شامیان مصمّم بودم، به این دو تن، حسن و حسین، نظر كردم كه از من اذن نبرد می خواستند، و نیز به این دو نفر، عبد اللَّه بن جعفر [ طیّار] و محمّد بن علی (ابن حنفیّه) كه برای طلب رخصت نَبَرد، نزد من آمده بودند؛ و دریافتم كه اگر آن دو تن (حسن و حسین) از میان روند، نسل محمّد صلی الله علیه وآله از این امّت برچیده می شود و من این را نمی خواستم؛ و از مرگ این دو تن (عبد اللَّه و محمّد) هم بیمناك بودم و به یقین دانستم كه این دو فقط به دلیل موقعیّت من، برای طلب رخصت نبرد نزدم آمدند.

به خدا سوگند؛ هر آینه اگر آنها را [ اذن نبرد می دادم، چنانچه] پس از آن روز دیدارشان می كردم، بی شك دیداری نه در سپاهم و خانه ام [ بلكه در سرای دیگر] بود.[2].

2608. الإرشاد - امام علی علیه السلام در پاسخِ خوارج معترض به داوری، پیش از ورود به كوفه گفت -:«بار خدایا! این، جایگاهی است كه هر كس در آن پیروز گردد، برای پیروزی در روز قیامت، سزاوارتر است؛ و هر كه به عیب آلوده شود یا خیانت ورزد، در رستخیز، كور و راه گم كرده خواهد بود.

شما را به خدا سوگند می دهم، آیا می دانید (به خاطر دارید) آن گاه كه قرآن ها را برافراشتند و گفتید [ دعوت] ایشان به كتاب خدا را اجابت می كنیم، به شما گفتم:"من بیش از شما، اینان را می شناسم؛ آنان نه یاران دین اند و نه قرآن. من در خُردسالی و بزرگْ سالی با آنان معاشرت داشته ام و ایشان را شناخته ام. آنان، بدترین كودكان [ بوده اند] و بدترینِ بزرگان اند. بر حق و راستیِ خویش به پیش روید. این قوم، این قرآن ها را از سرِ نیرنگ و عجز و فریب، برای شما برافراشته اند"؛ امّا شما رأی مرا نپذیرفتید و گفتید:"نه! بلكه دعوتشان را می پذیریم"؛ و من به شما گفتم:"به یاد داشته باشید كه من چه گفتم و شما از سخن من، سر باز زدید".

آن گاه كه شما جز به [ داوری طبق] قرآن رضایت ندادید، من بر آن دو داور شرط كردم كه آنچه را قرآنْ زنده فرموده، زنده سازند و آنچه را قرآن میرانده، بمیرانند. حال اگر به حكم قرآنْ داوری كرده اند، ما را نمی رسد كه با داوری آن كس كه طبق قرآن حكم كرده، مخالفت ورزیم؛ و اگر از حكم قرآن سر باز زده اند، ما از داوری ایشان بیزاریم».

یكی از خوارج به وی گفت:به ما بگو آیا داور كردنِ آدمیان درباره جان افراد، عادلانه است؟

علی علیه السلام گفت:«ما آدمیان را داور نكردیم و جز آن نیست كه قرآن را داور ساختیم. این قرآن، همانا، نگاشته ای است گردآمده در كتابی كه خود سخن نمی گوید؛ بلكه آدمیان با زبان آن سخن می گویند».

به وی گفتند:پس به ما بگو كه چرا میان ایشان و خود، زمانی معیّن كردی؟

گفت:«تا نادان دریابد و دانا در دانش خویش، استوار گردد؛ و باشد كه در این دوره آرامش، این امّت سامان پذیرند. به شهر خود روید، كه خدایتان رحمت كناد!».

و آنان، همگی، [ به شهرشان] درآمدند.[3].

2609. امام علی علیه السلام - آن گاه كه مردی از یارانش به او گفت:ما را از داوری نهی و سپس به آن امر كردی؛ و ما ندانستیم كدام یك صواب است -:این [ حیرتْ] كیفر كسی است كه آنچه را بر آن پیمان بسته، ترك كند.

هَلا! به خدا سوگند، آن گاه كه فرمانتان دادم، شما را به كاری ناخوشایند وا داشتم كه خداوند، خیرتان را در آن نهاده بود. پس اگر استقامت می ورزیدید، شما را راه می نمودم و اگر به راه كج می رفتید، راستتان می كردم و اگر سر بر می تافتید، ناچارتان می ساختم؛ و این شیوه، استوارتر بود.

امّا با چه كس و با اطمینان به كدام كس؟ می خواهم [ درد را] با شما درمان كنم، امّا شما، خود دردِ منید؛ همانند كسی كه بخواهد با نوك خاری، خاری را بیرون كند و می داند كه خار به خار میل دارد.

بار خدایا! پزشكانِ این درد بی درمان از علاج ملول شده اند و آنان كه می خواهند از چاهی ژرف با طناب ها آب برگیرند، درمانده گشته اند.

كجایند مردمی كه به اسلام، فرا خوانده شدند و آن را پذیرفتند؛ قرآن را خواندند و استوار ساختند؛ به جهاد، برانگیخته شدند و با شوق به حركت درآمدند، همچون شوق ماده شتری كه مشتاقانه به سوی فرزندانش می رود؛ و شمشیرها را از غلاف ها بر می كشیدند و فوج فوج و صف به صف به اطراف زمین می تاختند؛ برخی جان می دادند و برخی تن می رهانیدند. نه از زنده ماندنِ زندگان شاد بودند و نه در مرگ مردگان، نیازمند تسلیت. دیدگانشان از گریه به سپیدی نشسته، شكم هاشان از روزه داری لاغر گشته، لبشان از [ فراوانیِ ]دعا خشكیده، رنگشان از شب زنده داری زرد شده، و بر چهره هاشان گَردِ خشوع نشسته بود.

آنان، برادران من بودند كه رفتند. پس سزاوار است كه تشنه [ دیدار] ایشان باشیم و از دوری شان دستِ [ حسرت ]به دندان بگزیم. همانا شیطان راه هایش را برایتان هموار می كند و می خواهد پیاپی گره از رشته دینتان بگلسد و به جای همدلی، كارتان را به پراكندگی كشانَد و از پراكندگی تان آشوب و فتنه برانگیزد. پس، از وسوسه ها و افسون هایش روی گردانید و از كسی كه نصیحت را به شما هدیه می كند، اندرز پذیرید و آن را آویزه [ گوش ]جان هایتان سازید.[4].









    1. هود، آیه 118 و 119.
    2. تاریخ الطبری:60/5، الكامل فی التاریخ:390/2، وقعة صفّین:529.
    3. الإرشاد:270/1، تاریخ الطبری:65/5، الكامل فی التاریخ:394/2.
    4. نهج البلاغة:خطبه 121، الاحتجاج:99/438/1، بحار الأنوار:597/362/33.